کلمه جو
صفحه اصلی

غلباش

لغت نامه دهخدا

غلباش. [ غ ِ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان شش ده قره بلاغ بخش مرکزی شهرستان فسا، که در 54هزارگزی خاور فسا کنار راه فرعی فسا به داراکویه قرار دارد. در جلگه واقع است و هوایی معتدل دارد. سکنه آن 400 تن است. آب آن از چاه تأمین میشود، محصول آن غلات ، پنبه ، حبوبات و شغل اهالی زراعت ، قالی و گلیم بافی است. ساکنان آن از طایفه اینانلو هستند. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7 ).

دانشنامه عمومی

(ترکی) موی سر؛ در اصطلاح به معنی بدون کلاه، بدون مقام و جاه، فرومایه و زیردست. در مقابلِ کلمۀ قزلباش، به معنی کلاه سرخ زرین، که در اصطلاح یه فرد دارای جلال و شوکت، دارای مقام و متمول و ارباب گفته می شود. || نام طایفه ای از ایل قشقایی.



کلمات دیگر: