موضعی است میان بصره و بحرین جایگاهی است مابین بصره و بحرین
عریق
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
عریق . [ ع ُ رَ ] (اِخ ) موضعی است میان بصره و بحرین . (منتهی الارب ). جایگاهی است مابین بصره و بحرین . (از معجم البلدان ).
عریق. [ ع َ ] ( ع ص ) مرد صاحب عِرق و اصل در کرم و در لؤم. ( منتهی الارب ). در مردمان و در اسبان ، آنکه او را رگی در کرم و در پستی باشد، و مقصود آن است که او کریم یا لئیم است. ( از اقرب الموارد ). اصیل. نجیب. || غلام عریق ؛ پسری نحیف جسم و سبک روح. ( از اقرب الموارد ).
عریق. [ ع ُ رَ ] ( اِخ ) موضعی است میان بصره و بحرین. ( منتهی الارب ). جایگاهی است مابین بصره و بحرین. ( از معجم البلدان ).
عریق. [ ع ُ رَ ] ( اِخ ) موضعی است میان بصره و بحرین. ( منتهی الارب ). جایگاهی است مابین بصره و بحرین. ( از معجم البلدان ).
عریق . [ ع َ ] (ع ص ) مرد صاحب عِرق و اصل در کرم و در لؤم . (منتهی الارب ). در مردمان و در اسبان ، آنکه او را رگی در کرم و در پستی باشد، و مقصود آن است که او کریم یا لئیم است . (از اقرب الموارد). اصیل . نجیب . || غلام عریق ؛ پسری نحیف جسم و سبک روح . (از اقرب الموارد).
کلمات دیگر: