( اسم ) خرفه بقله الحمقائ .
فرفیر
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
فرفیر. [ ف َ ] ( اِ ) فرفور که تیهو باشد. || گوسفند فربه را نیز گویند. || به معنی بنفشه هم آمده است و آن گلی باشد مشهور و گویندبدین معنی عربی است. ( برهان ). رجوع به فرفور شود.
فرفیر. [ ف ِ ] ( معرب ، اِ ) اسم عربی بنفسج است. ( تحفه حکیم مؤمن ). بنفشه است. ( فهرست مخزن الادویه ). مأخوذ از کلمه لاتینی پورپورا که نام رنگی سرخ است و قدما آن را از نوعی صدف میگرفتند و بهترین و پربهاترین آن فرفیر صوری بوده است که از شهر صور می آوردند. ( یادداشت به خط مؤلف ). رجوع به فرفور شود. || نوعی رنگ. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ).
فرفیر. [ ف ِ ] ( معرب ، اِ ) اسم عربی بنفسج است. ( تحفه حکیم مؤمن ). بنفشه است. ( فهرست مخزن الادویه ). مأخوذ از کلمه لاتینی پورپورا که نام رنگی سرخ است و قدما آن را از نوعی صدف میگرفتند و بهترین و پربهاترین آن فرفیر صوری بوده است که از شهر صور می آوردند. ( یادداشت به خط مؤلف ). رجوع به فرفور شود. || نوعی رنگ. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ).
فرفیر. [ ف َ ] (اِ) فرفور که تیهو باشد. || گوسفند فربه را نیز گویند. || به معنی بنفشه هم آمده است و آن گلی باشد مشهور و گویندبدین معنی عربی است . (برهان ). رجوع به فرفور شود.
فرفیر. [ ف ِ ] (معرب ، اِ) اسم عربی بنفسج است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). بنفشه است . (فهرست مخزن الادویه ). مأخوذ از کلمه ٔ لاتینی پورپورا که نام رنگی سرخ است و قدما آن را از نوعی صدف میگرفتند و بهترین و پربهاترین آن فرفیر صوری بوده است که از شهر صور می آوردند. (یادداشت به خط مؤلف ). رجوع به فرفور شود. || نوعی رنگ . (آنندراج ) (منتهی الارب ).
کلمات دیگر: