کلمه جو
صفحه اصلی

صقعب

لغت نامه دهخدا

صقعب. [ص َ ع َ ] ( ع ص ) دراز. ( منتهی الارب ) ( مهذب الاسماء ). بانگ کننده از شتر ماده و از دروازها. ( منتهی الارب ).

صقعب. [ ص َ ع َ ] ( اِخ ) ابن زهیر، عبداﷲبن زهیربن سلیم ، وی خال ابی مخنف است از زیدبن اسلم و عطأبن رباح روایت کند. ابن حبان او را در ثقات آورده است. ( تاج العروس ج 1 ص 336 ).

صقعب . [ ص َ ع َ ] (اِخ ) ابن زهیر، عبداﷲبن زهیربن سلیم ، وی خال ابی مخنف است از زیدبن اسلم و عطأبن رباح روایت کند. ابن حبان او را در ثقات آورده است . (تاج العروس ج 1 ص 336).


صقعب . [ص َ ع َ ] (ع ص ) دراز. (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). بانگ کننده از شتر ماده و از دروازها. (منتهی الارب ).



کلمات دیگر: