تنگ پستان شدن ناقه گشن ماده شتر
عزوز
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
عزوز. [ ع َ ] ( ع ص ) ناقه ای که سوراخ پستانش تنگ باشد، و نیز گوسفند. ( از منتهی الارب ). ماده شتر تنگ احلیل ، چنانکه گویند: ما العزوز کالفتوح ؛ یعنی ناقه تنگ احلیل چون ناقه گشاداحلیل نیست. ( از اقرب الموارد ). ج ، عُزُز. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).
- فلان عنز عزوز لها درجم ؛ یعنی او بسیارمال و شحیح و بخیل است. ( از اقرب الموارد ).
عزوز. [ ع ُ ] ( ع مص ) تنگ پستان شدن ناقه. ( ازمنتهی الارب ). «عَزوز» گشتن ماده شتر. ( از اقرب الموارد ). عِزاز. و رجوع به عزاز شود. || قوی گردیدن. ( از منتهی الارب ). عِزاز. رجوع به عزاز شود.
- فلان عنز عزوز لها درجم ؛ یعنی او بسیارمال و شحیح و بخیل است. ( از اقرب الموارد ).
عزوز. [ ع ُ ] ( ع مص ) تنگ پستان شدن ناقه. ( ازمنتهی الارب ). «عَزوز» گشتن ماده شتر. ( از اقرب الموارد ). عِزاز. و رجوع به عزاز شود. || قوی گردیدن. ( از منتهی الارب ). عِزاز. رجوع به عزاز شود.
عزوز. [ ع َ ] (ع ص ) ناقه ای که سوراخ پستانش تنگ باشد، و نیز گوسفند. (از منتهی الارب ). ماده شتر تنگ احلیل ، چنانکه گویند: ما العزوز کالفتوح ؛ یعنی ناقه ٔ تنگ احلیل چون ناقه ٔ گشاداحلیل نیست . (از اقرب الموارد). ج ، عُزُز. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
- فلان عنز عزوز لها درجم ؛ یعنی او بسیارمال و شحیح و بخیل است . (از اقرب الموارد).
عزوز. [ ع ُ ] (ع مص ) تنگ پستان شدن ناقه . (ازمنتهی الارب ). «عَزوز» گشتن ماده شتر. (از اقرب الموارد). عِزاز. و رجوع به عزاز شود. || قوی گردیدن . (از منتهی الارب ). عِزاز. رجوع به عزاز شود.
کلمات دیگر: