کلمه جو
صفحه اصلی

طمار

لغت نامه دهخدا

طمار. [ طَ ] ( ع مص ) برجستن سوی هوا. ( منتهی الارب ). برجستن. ( منتخب اللغات ).

طمار. [ طَ رَ / رِ ] ( ع اِ ) ( کلمه غیرمنصرف ) جای بلند. گویند: انصب علیه من طَمارَ ( بالفتح عن الکسائی وبالکسر عن الاصمعی )، و فی الحدیث : فلیزم نفسه من طمار؛ ای الموضع المرتفع، و قیل اسم جبیل ؛ ای لاینبغی ان یعرض نفسه للمهالک قائلاً قد توکلت. ( منتهی الارب ).
- ابنتاطمار ؛ دو کوه پشته است بلند. ( منتهی الارب ).
- بنات طمار ؛ سختی و داهیه. ( منتهی الارب ).

طمار. [ طَ ] ( اِخ ) کوهی است. || و گویند نام سور دمشق است. || قصری است در کوفه. ( معجم البلدان ).

طمار. [ طَ ] (اِخ ) کوهی است . || و گویند نام سور دمشق است . || قصری است در کوفه . (معجم البلدان ).


طمار. [ طَ ] (ع مص ) برجستن سوی هوا. (منتهی الارب ). برجستن . (منتخب اللغات ).


طمار. [ طَ رَ / رِ ] (ع اِ) (کلمه ٔ غیرمنصرف ) جای بلند. گویند: انصب علیه من طَمارَ (بالفتح عن الکسائی وبالکسر عن الاصمعی )، و فی الحدیث : فلیزم نفسه من طمار؛ ای الموضع المرتفع، و قیل اسم جبیل ؛ ای لاینبغی ان یعرض نفسه للمهالک قائلاً قد توکلت . (منتهی الارب ).
- ابنتاطمار ؛ دو کوه پشته است بلند. (منتهی الارب ).
- بنات طمار ؛ سختی و داهیه . (منتهی الارب ).



کلمات دیگر: