طمار. [ طَ ] ( ع مص ) برجستن سوی هوا. ( منتهی الارب ). برجستن. ( منتخب اللغات ).
طمار. [ طَ رَ / رِ ] ( ع اِ ) ( کلمه غیرمنصرف ) جای بلند. گویند: انصب علیه من طَمارَ ( بالفتح عن الکسائی وبالکسر عن الاصمعی )، و فی الحدیث : فلیزم نفسه من طمار؛ ای الموضع المرتفع، و قیل اسم جبیل ؛ ای لاینبغی ان یعرض نفسه للمهالک قائلاً قد توکلت. ( منتهی الارب ).
- ابنتاطمار ؛ دو کوه پشته است بلند. ( منتهی الارب ).
- بنات طمار ؛ سختی و داهیه. ( منتهی الارب ).
طمار. [ طَ ] ( اِخ ) کوهی است. || و گویند نام سور دمشق است. || قصری است در کوفه. ( معجم البلدان ).
طمار. [ طَ رَ / رِ ] ( ع اِ ) ( کلمه غیرمنصرف ) جای بلند. گویند: انصب علیه من طَمارَ ( بالفتح عن الکسائی وبالکسر عن الاصمعی )، و فی الحدیث : فلیزم نفسه من طمار؛ ای الموضع المرتفع، و قیل اسم جبیل ؛ ای لاینبغی ان یعرض نفسه للمهالک قائلاً قد توکلت. ( منتهی الارب ).
- ابنتاطمار ؛ دو کوه پشته است بلند. ( منتهی الارب ).
- بنات طمار ؛ سختی و داهیه. ( منتهی الارب ).
طمار. [ طَ ] ( اِخ ) کوهی است. || و گویند نام سور دمشق است. || قصری است در کوفه. ( معجم البلدان ).