غفاره
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
غفارة. [غ َف ْ فا رَ ] ( ع ص ) مؤنث غفار به معنی آمرزنده گناه و پوشاننده آن. ( از اقرب الموارد ). || ( اِ ) ردائی است که کشیشان آن را در کلیساها پوشند. ( از اقرب الموارد ). لغت عبرانی است. ( قطر المحیط ).
غفارة. [ غ ِ رَ ] ( اِخ ) نام کوهی است. ( منتهی الارب ) ( معجم البلدان ).
غفارة. [ غ ِ رَ ] (اِخ ) نام کوهی است . (منتهی الارب ) (معجم البلدان ).
غفارة. [ غ ِ رَ ] (ع اِ) زره خود که زیر قلنسوه پوشند. یا زره پاره که مرد باسلاح وقت جنگ بر روی افکند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). ج ، غفارات ، غَفائِر. (اقرب الموارد). || سراغوج که زیر مقنعه افکنند تا مقنعه ریم و چرک و روغن نگیرد.(منتهی الارب ) (آنندراج ). آن رگوی که در زیر دامک اندازند. (مهذب الاسماء). خرقه ای است جزء مقنعه که با آن زن چارقد خود را از روغن نگاه دارد. (از اقرب الموارد). || هر پوشاکی که آن را بپوشند. (از معجم البلدان ). || پارچه ای که بدان گوشه ٔ کمان پیچند تا زه بر آن جاری گردد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). الرقعة التی علی حز القوس یجری علیه الوتر؛ پوست پاره ای که در سوراخ گوشه ٔ کمان کنند و سر زه در آن اندازند. رقعه ٔ کمان . (مهذب الاسماء). || ابر پاره بر ابر پاره ٔ دیگر برنشسته . (منتهی الارب )(آنندراج ). السحابة فوق السحابة. (اقرب الموارد). ابر توبرتو. (مهذب الاسماء). || سر کوه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). رأس الجبل . (اقرب الموارد).
غفارة. [غ َف ْ فا رَ ] (ع ص ) مؤنث غفار به معنی آمرزنده ٔ گناه و پوشاننده ٔ آن . (از اقرب الموارد). || (اِ) ردائی است که کشیشان آن را در کلیساها پوشند. (از اقرب الموارد). لغت عبرانی است . (قطر المحیط).