طلیح . [ طَ ] (ع ص ) شتر مانده . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). شتر مانده از بار: ناقة طلیح المفار؛ یعنی مانده کرده ٔ سفرها. (منتهی الارب ).
|| (اِ) کنه . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء).
طلیح
لغت نامه دهخدا
طلیح . [ طُ ل َ ] (اِخ ) موضعی است به حجاز. (منتهی الارب ).
طلیح. [ طَ ] ( ع ص ) شتر مانده. ( منتهی الارب ) ( مهذب الاسماء ). شتر مانده از بار: ناقة طلیح المفار؛ یعنی مانده کرده سفرها. ( منتهی الارب ).
|| ( اِ ) کنه. ( منتهی الارب ) ( مهذب الاسماء ).
طلیح. [ طُ ل َ ] ( اِخ ) موضعی است به حجاز. ( منتهی الارب ).
|| ( اِ ) کنه. ( منتهی الارب ) ( مهذب الاسماء ).
طلیح. [ طُ ل َ ] ( اِخ ) موضعی است به حجاز. ( منتهی الارب ).
کلمات دیگر: