کلمه جو
صفحه اصلی

عریه

فرهنگ فارسی

جاریه حسنه بالعریه دختر نیکو جای برهنگی از روی و دست و پا

لغت نامه دهخدا

عریة. [ ع ُرْ ی َ ](ع مص ) برهنه گردیدن . (از منتهی الارب ). کندن لباس خود را. (از اقرب الموارد). عُری . رجوع به عری شود.


عریة. [ع ُرْ / ع ِرْ ی َ ] (ع اِ) جاریة حسنة بالعریة؛ دختر نیکو جای برهنگی از روی و دست و پا. (منتهی الارب ).


( عریة ) عریة. [ ع َ ری ی َ ] ( ع ص ، اِ ) خرمابن بی بار. و خرمابن که بار آن خورده باشند. ( منتهی الارب ).نخلی که آنچه بر آن است خورده باشند. ( از اقرب الموارد ). || درخت که میوه آن را به محتاجی دهند. ( منتهی الارب ). نخلی که صاحب آن میوه یک سال آن را به دیگری هبه کند تا میوه آن را بخورد، و آن فعیل به معنی مفعول است و هاء آن بجهت این است که اسم بحساب آید، چون نطیحة و أکیلة، لذا هرگاه آن را صفت نخل قرار دهند هاء را حذف نمایند و نخل عری گویند، چنانکه امراءة قتیل. ( از اقرب الموارد ). ج ، عَرایا. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || آنچه جدا دارند از مساومت وقت فروختن خرمابن. ( منتهی الارب ). آنچه از نخل وقت فروختن از قیمت گذاری جدا کنند. ( از اقرب الموارد ). || مکیل. ( منتهی الارب ). مکتل. ( اقرب الموارد ). || باد سرد. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).

عریة. [ ع ِرْی َ ] ( ع اِمص ) نوع و هیئت برهنگی. ( ناظم الاطباء ).

عریة. [ ع ُرْ ی َ ]( ع مص ) برهنه گردیدن. ( از منتهی الارب ). کندن لباس خود را. ( از اقرب الموارد ). عُری. رجوع به عری شود.

عریة. [ع ُرْ / ع ِرْ ی َ ] ( ع اِ ) جاریة حسنة بالعریة؛ دختر نیکو جای برهنگی از روی و دست و پا. ( منتهی الارب ).

عریة. [ ع َ ری ی َ ] (ع ص ، اِ) خرمابن بی بار. و خرمابن که بار آن خورده باشند. (منتهی الارب ).نخلی که آنچه بر آن است خورده باشند. (از اقرب الموارد). || درخت که میوه ٔ آن را به محتاجی دهند. (منتهی الارب ). نخلی که صاحب آن میوه ٔ یک سال آن را به دیگری هبه کند تا میوه ٔ آن را بخورد، و آن فعیل به معنی مفعول است و هاء آن بجهت این است که اسم بحساب آید، چون نطیحة و أکیلة، لذا هرگاه آن را صفت نخل قرار دهند هاء را حذف نمایند و نخل عری گویند، چنانکه امراءة قتیل . (از اقرب الموارد). ج ، عَرایا. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || آنچه جدا دارند از مساومت وقت فروختن خرمابن . (منتهی الارب ). آنچه از نخل وقت فروختن از قیمت گذاری جدا کنند. (از اقرب الموارد). || مکیل . (منتهی الارب ). مکتل . (اقرب الموارد). || باد سرد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).


عریة. [ ع ِرْی َ ] (ع اِمص ) نوع و هیئت برهنگی . (ناظم الاطباء).


دانشنامه عمومی

(دراصطلاح فقه) درخت خرمایی است که در منزل دیگری کاشته شده است.



کلمات دیگر: