کلمه جو
صفحه اصلی

قنبلی

مترادف و متضاد

nubble (اسم)
تکه، قنبلی، برامدگی یا گره کوچک

nodose (صفت)
گره دار، دارای برامدگی های مشخص، قنبلی

nodous (صفت)
گره دار، دارای برامدگی های مشخص، قنبلی

فرهنگ فارسی

احمد بن عبدالله بن قنبل مکنی به ابوسعد از محدثان است . وی از امام محمد بن ادریس شافعی روایت کند و از او ابوالولید بن ابوالجارود روایت دارد .

لغت نامه دهخدا

قنبلی. [ قُم ْ ب ُ] ( ص نسبی ) نسبت است به قنبل ، و آن نام اجدادی است.( لباب الانساب ) ( انساب سمعانی ). رجوع به قنبل شود.

قنبلی. [قُم ْ ب ُ ] ( ص ) در تداول ، مدور. گرد: گرد و قنبلی.

قنبلی. [ قُم ْ ب ُ ] ( اِخ ) احمدبن عبداﷲبن قنبل مکنی به ابوسعد. از محدثان است. وی از امام محمدبن ادریس شافعی روایت کند و از او ابوالولیدبن ابوالجارود روایت دارد. ( از لباب الانساب ).

قنبلی . [ قُم ْ ب ُ ] (اِخ ) احمدبن عبداﷲبن قنبل مکنی به ابوسعد. از محدثان است . وی از امام محمدبن ادریس شافعی روایت کند و از او ابوالولیدبن ابوالجارود روایت دارد. (از لباب الانساب ).


قنبلی . [ قُم ْ ب ُ] (ص نسبی ) نسبت است به قنبل ، و آن نام اجدادی است .(لباب الانساب ) (انساب سمعانی ). رجوع به قنبل شود.


قنبلی . [قُم ْ ب ُ ] (ص ) در تداول ، مدور. گرد: گرد و قنبلی .



کلمات دیگر: