بد زبانی کردن عیب گویی غیبت شکایت
زبان دراز کردن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
زبان دراز کردن. [ زَ دِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) بدزبانی کردن. عیب گویی. غیبت. شکایت : و با اینهمه ، زبان در خداوندان شمشیر دراز میکرد و در باب ایشان تلبیسها میساخت. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 334 ).
خصمان در طعنه بازکردند
در هر دو زبان دراز کردند.
خصمان در طعنه بازکردند
در هر دو زبان دراز کردند.
نظامی.
یکی از آن میان زبان تعرض دراز کرد. ( گلستان ).دانشنامه عمومی
اعتراض کردن.
پیشنهاد کاربران
زبان دراز کردن : گستاخی ورزیدن.
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۴۹ ) .
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۴۹ ) .
زبان کشیده داشتن: سخن گفتن.
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۲۱۶ ) .
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۲۱۶ ) .
کلمات دیگر: