دهره
فارسی به انگلیسی
reaping-hook, sickle
cutlas, cutlass
مترادف و متضاد
داس، دهره
فرهنگ فارسی
نوعی حربه دسته دارشبیه به ساطورع داس شمشیر
( اسم ) ۱ - نوعی حربه دسته دار که دستهاش آهنین و سرش مانند داس است . ۲ - داس . ۳ - شمشیر کوچک دودمه که سر آن مانند سر سنان باریک و تیز باشد . یا دهره دهر هلال ماه . یا دهره صبح روشنی صبح .
( اسم ) ۱ - نوعی حربه دسته دار که دستهاش آهنین و سرش مانند داس است . ۲ - داس . ۳ - شمشیر کوچک دودمه که سر آن مانند سر سنان باریک و تیز باشد . یا دهره دهر هلال ماه . یا دهره صبح روشنی صبح .
فرهنگ معین
(دَ رَ یا رِ ) (اِ. ) = داره . دهار: ۱ - نوعی حربة دسته دار که دسته اش آهنین و سرش مانند داس است . ۲ - داس . ۳ - شمشیر کوچک دو د مه که سر آن مانند سر سنان باریک و تیز می باشد.
لغت نامه دهخدا
دهره. [ دَ رَ ] ( اِ ) حربه دسته دار مر مردم گیلان و مازندران را که دسته اش از آهن و سرش مانند داس و در غایت تیزی است که بدان درخت تیز اندازند. ( از ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ) ( از برهان ) ( از فرهنگ جهانگیری ) :
تبر بر نارون گستاخ می زد
به دهره سروبن را شاخ می زد.
گل چاک زد جامه کنون قد بنفشه سرنگون
آلوده دارد رخ به خون چون دهره فخر عجم.
شب زهره خون فشان برافکند.
زهره زهره به تیغ دهره دهر از سنان.
چتر سحاب و بیرق خورشید بر درید.
پیکرآفاق گشت غرقه صفرای ناب.
هر یکی دهره ای گرفته به چنگ.
چو بانگش برزنی بی زهره باشد.
|| دشنه. ( شرفنامه منیری ). || سم تراش یعنی آلتی که نعلبند بدان سم ستور را می تراشد. ( ناظم الاطباء ).
تبر بر نارون گستاخ می زد
به دهره سروبن را شاخ می زد.
نظامی.
از شاخها و ساق بالای شاخ نو اختیار کرده به تبر و دهره می زنند که از پوست غلیظ درخت قدری با او هم به هم زده می شود. ( فلاحت نامه ). || داس دروگری. ( منتهی الارب ) ( از فرهنگ جهانگیری ) ( از برهان ). داس. ( لغت فرس اسدی - در کلمه داسگاله ) داس کوچک. ( صحاح الفرس ). || شمشیری کوچک و دو دمه و سر آن مانند سر سنان باریک و تیز. ( ناظم الاطباء ) ( از غیاث ) : گل چاک زد جامه کنون قد بنفشه سرنگون
آلوده دارد رخ به خون چون دهره فخر عجم.
عبدالواسع جبلی ( از جهانگیری ).
چون روز کشید دهره عدل شب زهره خون فشان برافکند.
خاقانی.
زهره و دهره بسوخت کوکبه رزم اوزهره زهره به تیغ دهره دهر از سنان.
خاقانی.
رمح سماک و دهره بهرام بشکنیدچتر سحاب و بیرق خورشید بر درید.
خاقانی.
دهره برانداخت صبح زهره برافکند شب پیکرآفاق گشت غرقه صفرای ناب.
خاقانی.
پیکر هر طلسم از آهن و سنگ هر یکی دهره ای گرفته به چنگ.
نظامی.
اگر چه دزد با صد دهره باشدچو بانگش برزنی بی زهره باشد.
نظامی.
- دهره صبح ؛ سفیده صبح. ( ناظم الاطباء ). کنایه از روشنی صبح است. ( برهان ) ( آنندراج ).|| دشنه. ( شرفنامه منیری ). || سم تراش یعنی آلتی که نعلبند بدان سم ستور را می تراشد. ( ناظم الاطباء ).
فرهنگ عمید
۱. نوعی حربۀ دسته دار شبیه ساطور: دهر قصاب ناجوانمرد است / دهره اش بهرۀ رقاب و صدور (حسین وفایی: مجمع الفرس: دهره ).
۲. داس.
۳. شمشیر.
۴. شمشیر دودم: پیکر هر طلسم از آهن و سنگ / هر یکی دهره ای گرفته به چنگ (نظامی۴: ۶۵۹ ).
۲. داس.
۳. شمشیر.
۴. شمشیر دودم: پیکر هر طلسم از آهن و سنگ / هر یکی دهره ای گرفته به چنگ (نظامی۴: ۶۵۹ ).
دانشنامه عمومی
دهره (به آلمانی: Dähre) یک شهر در آلمان است که در التمارکریز سالزودل واقع شده است. دهره ۱٬۶۵۳ نفر جمعیت دارد.
فهرست شهرهای آلمان
فهرست شهرهای آلمان
wiki: دهره
گویش مازنی
/dahre/ دهره وسیله ای شبیه داس برای درو کردن علف و یا قطع نمودن شاخه ها
دهره وسیله ای شبیه داس برای درو کردن علف و یا قطع نمودن شاخه ...
پیشنهاد کاربران
دَهرِهیدَن = استفاده کردن از دهره.
کلمات دیگر: