کلمه جو
صفحه اصلی

یوگنی یفتوشنکو

دانشنامه عمومی

یِوگِنی آلکساندرویچ یفتوشنکو (روسی: Евгений Александрович Евтушенко؛ زاده ۱۸ ژوئیهٔ ۱۹۳۲-درگذشته ۱ آوریل ۲۰۱۷)، شاعر، کارگردان و معلم اهل روسیه بود. وی یکی از مشهورترین شاعران اتحاد شوروی سابق به شمار می رفت. یفتوشنکو را نماینده نسل بعد از اختناق دوران استالین در دهه ۶۰ میلادی می دانند. یکی از اشعار معروف او در سال ۱۹۶۳ «میراث استالین» را مورد انتقاد قرار داد.
نقطه اتصال زیما (۱۹۵۶)
بابی یار (۱۹۶۱)
زندگی نامه پیشرس (۱۹۶۳)
زورق نامه بر
زیر پوست مجسمه آزادی
برف سوم
پیوندهای ناپیدا منتفی
یوگنی الکساندرویچ یفتوشنکو در تاریخ ۱۸ ژوئیه ۱۹۳۲ میلادی در شهر زیما واقع در منطقه سیبری روسیه زاده شد. اولین اشعارش را در ۱۶ سالگی سرود و در دوران حکومت نیکیتا خروشچف در جوانی به اوج شهرت رسید. اگر چه در ابتدا تحت تأثیر مایاکوفسکی بود اما به تدریج سبک و لحن خاص خود را پیدا کرد.وی دانش آموخته رشته ادبیات در انستیتو گورکی مسکو بود.یکی از مشهورترین آثار وی، منظومه «بابی یار» (سال بلوا) بود که در سال ۱۹۶۱ به یاد قربانیان قتل عام حدود ۳۳ هزار یهودی در نزدیکی کیف پایتخت اوکراین به دست ارتش نازی سرود و برایش شهرت بین المللی به ارمغان آورد. سمفونی سیزدهم (اپوس ۱۱۳) دمیتری شوستاکوویچ، آهنگساز برجسته روس، بر پایه این منظومه تصنیف شده است. آغازین این منظومه با نهیبی لرزاننده است:
«روی درهٔ بابی یار هیچ سنگ قبری نیست. روی این دره سکوت چنبره زده است…»
و در پایان می نویسد:

نقل قول ها

یِوگِنی آلکساندرویچ یفتوشنکو (به روسی: ред.]Евге́ний Алекса́ндрович Евтуше́нко) (زاده ۱۸ ژوئیهٔ ۱۹۳۲-درگذشته ۱ آوریل ۲۰۱۷) شاعر، کارگردان و معلم اهل روسیه بود.
• «زیستن و زیستن تا همیشه در جهان، ممکن نیست، ارواح کسانی در دوردست محو می شوند، انگار برف های سپید به آسمان می روند از زمین، برف های سپید می آیند، و من نیز می روم، در من افسوس مرگ نیست، و در انتظار جاودگانی نیستم، معجزه را باور ندارم» -> پیوندهای ناپیدا، منتخبی از اشعار یوگنی یفتوشنکو
• «زمانی بود که تو لبریز لبخند بودی، لبخندهائی از شگفتی، شوق یا شیطنت، و گاهی لبخندی تلخ وکوتاه، اما به هر حال لبخند بود. امروز هیچ لبخندی برایت نمانده است، من دشتی خواهم یافت که درآن بروید هزاران گل لبخند، و یک بغل از زیباترین لبخندها برایت می آورم، ولی تو می گویی به لبخند نیازی نداری، چرا که بی اندازه خسته ای از لبخندهای بیگانه و لبخندهای من، من خود نیز خسته ام از لبخندهای بیگانه، من خود نیز خسته ام از لبخندهای خود، لبخندهای دروغین که در فراسویشان پنهان می شوم، لبخندهایی که مرا عبوس تر می کنند. در حقیقتِ من هیچ لبخندی نیست، تو در زندگی من آخرین لبخندی، لبخندی بر چهره ای که هرگز متبسّم نمی شود» -> پیوندهای ناپیدا، منتخبی از اشعار یوگنی یفتوشنکو
• «شاید ابتدا انسان به مرز اندیشید، و آن گاه مرزها انسان ها را ساختند، آفریدهٔ مرزها، ارتش، پلیس و مرزبانانند. آفریدهٔ مرزها گمرک است و پاسپورت، اما خدا را شکر!، پیوندهای ناپیدا وجود دارند، پیوندهایی که عبور می کنند، از سیم های خاردار، و می آمیزند عشق را به عشق، دلتنگی را به دلتنگی.» -> پیوندهای ناپیدا، منتخبی از اشعار یوگنی یفتوشنکو


کلمات دیگر: