مترادف مفت خور : انگل، بیکاره، پخته خوار، طفیلی، کاسه لیس، مفت خوار
مفت خور
مترادف مفت خور : انگل، بیکاره، پخته خوار، طفیلی، کاسه لیس، مفت خوار
فارسی به انگلیسی
parasitic, parasitical, [n.] parasite, sponger
drone, freeloader, sponger, sycophant
مترادف و متضاد
موی دماغ، عذاب دهنده، انگل، متکی بر، مفت خور
درکش، طفیلی، مفت خور
فرهنگ فارسی
( صفت ) مفت خوار
( صفت ) مفت خوار
آدم بیکار و تن پرور و طفیلی کسی که برای تامین زندگی خود هوار این و آن می شود .
( صفت ) مفت خوار
آدم بیکار و تن پرور و طفیلی کسی که برای تامین زندگی خود هوار این و آن می شود .
لغت نامه دهخدا
مفتخور.[ م ُ خوَرْ / خُرْ ] ( نف مرکب ) آدم بیکار و تن پرور و طفیلی. کسی که برای تأمین زندگی خود، هوار این و آن می شود. ( فرهنگ لغات عامیانه جمالزاده ). که بی خدمتی و کاری معاش گذراند. که بی تحمل رنج کاری متنعم ازنعمتی است. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). مفتخوار. و رجوع به مفتخوار و ترکیب مفت خوردن ذیل مفت شود.
فرهنگ عمید
۱. [مجاز] کسی که بی رنج و زحمت چیزی به دست بیاورد.
۲. آن که مال دیگران را به رایگان بخورد.
۲. آن که مال دیگران را به رایگان بخورد.
پیشنهاد کاربران
هر کس که برای تامین معاش خود به دنبال کار و تلاش نرود و از جیب دیگران امرار معاش کند.
مُفتخوردن.
الدنگ
کسی که به دنبال کاری جهت استقلال اقتصادی نباشد و از پول پدر ، مادر ، یا شخص دیگری تامین معاش کند. هر چند که ثروت مند باشد.
انگل، بیکاره، پخته خوار، طفیلی، کاسه لیس، مفت خوار، کلاش
پخته خوار
میانه خور کناره گرد ؛ یعنی آنکه در میانه مفت می خورد و راست راست می گردد. کنایه است از کسی که تن به هیچ کاری نمی دهد و جز خوردن و بیکار گشتن کاری ندارد. ( از یادداشت مؤلف ) . میانه خور است ( یا ) میانه خورم و کناره گرد. نظیر: کن وسطا و امش جانباً. ( امثال و حکم دهخدا ) .
کلمات دیگر: