کلمه جو
صفحه اصلی

زیفان

لغت نامه دهخدا

زیفان. [ زَ ی َ ] ( ع مص ) زاف زیفاً و زیفاناً. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). رجوع به زیف شود. ( ناظم الاطباء ). تبختر در رفتار و در نهج البلاغة در وصف طاوس : «و یمیس بزیفانه »؛ مراد از زیفان حرکت دم طاوس است به چپ و راست. ( اقرب الموارد ). رجوع به زَیف شود.

دانشنامه عمومی

زیغان نام روستای کوچکی از توابع بخش مرکزی شهرستان مهر در شهرستان مهر در جنوب استان فارس در جنوب ایران واقع شده است. کشاورزی و دامداری از جمله شغل اکثر مردم اهالی این روساست.
بخشایش، محمد نور، (دیوان محیا) ، ناشر: شرکت انتشارات جهان معاصر، تهران: چاپ اول، ۱۳۷۳ خورشیدی.

پیشنهاد کاربران

ایرنگ / خطا/ اشتباه

زیفانیدن = کارِ اشتباه کردن.


کلمات دیگر: