تو در تو
فارسی به انگلیسی
complicated, elaborate, complicated, elaborate
galleried, intricate
مترادف و متضاد
غامض، مبهم، بغرنج، پیچ دار، تودرتو
تودرتو، اشیانهای
فرهنگ فارسی
۱ - لابلا ته برته . ۲ - پی درپی دنبال یکدیگر . ۳ - هزار خان. گوسفند . ۴ - ( صفت ) سر در خود . ۵ - حرام توشه .
توئی درون توئی ٠ با توهای بسیار ٠ یا که به یکدیگر در و راه دارد ٠
توئی درون توئی ٠ با توهای بسیار ٠ یا که به یکدیگر در و راه دارد ٠
فرهنگ معین
(دَ ) (ق مر. ) ۱ - لا به لا، داخل هم . ۲ - پی در پی ، دنبال یکدیگر .
لغت نامه دهخدا
تودرتو. [ دَ ] ( ص مرکب ) توئی درون توئی.با توهای بسیار: جامه تودرتو؛ تابرتا. لابرلا. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). || که بیکدیگر در وراه دارد: اطاقهای تودرتو؛ که بیکدیگر در دارند. که هر یک را به دیگر راه و در است. ( یادداشت ایضاً ).
- تودرتو کردن ؛ به قصد فریب ، مخلوط و درهم کردن چنانکه حسابی را: تودرتو کردن حسابی ؛ به قصد نفع نامشروع حسابها را درهم و پیچیده کردن. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). رجوع به تو شود.
- تودرتو کردن ؛ به قصد فریب ، مخلوط و درهم کردن چنانکه حسابی را: تودرتو کردن حسابی ؛ به قصد نفع نامشروع حسابها را درهم و پیچیده کردن. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). رجوع به تو شود.
فرهنگ عمید
= تو tu * توبرتو
پیشنهاد کاربران
لا به لا . . . . . .
کلمات دیگر: