نیکورای. ( ص مرکب ) باتدبیر. بابصیرت. خردمند. ( ناظم الاطباء ). نیک رای. نکورای.
نیکورای
لغت نامه دهخدا
پیشنهاد کاربران
نیکو رای : درست رای .
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص111 ) .
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص111 ) .
کلمات دیگر: