مترادف مساعی : اهتمام، تلاش، جد، جهد، سعی، کوشش، سعی ها، کوشش ها
مساعی
مترادف مساعی : اهتمام، تلاش، جد، جهد، سعی، کوشش، سعی ها، کوشش ها
فارسی به انگلیسی
efforts, (good) offices
مترادف و متضاد
اهتمام، تلاش، جد، جهد، سعی، کوشش
سعیها، کوششها
۱. اهتمام، تلاش، جد، جهد، سعی، کوشش
۲. سعیها، کوششها
فرهنگ فارسی
کوششها، جمع مسعی
( اسم ) جمع مسعی سعیها کوششها .
( اسم ) جمع مسعی سعیها کوششها .
فرهنگ معین
(مَ ) [ ع . ] (اِ. ) کوشش ها، سعی ها.
لغت نامه دهخدا
مساعی. [ م َ ] ( ع اِ ) مَساع. ج ِ مَسعاة. ( اقرب الموارد ). رجوع به مسعاة شود. || ج ِ مَسعی. ( اقرب الموارد ). رجوع به مسعی شود. || سعی و جهد و کوشش و سعی ها و کوشش سزاوار ستایش و کردارهای نیکو. ( ناظم الاطباء ) : آن چنان آثار مرضیه و مساعی حمیده که در تقدیم ابواب عدل و سیاست سلطان ماضی... ابوالقاسم محمود است. ( کلیله و دمنه ). از مساعی حمید و مآثر مرضی و مشکور... ( سندبادنامه ص 7 ). آن چندان مساعی حمید و مآثر مرضی که... ( سندبادنامه ص 18 ). او چند سال در ایالت آن بقعه آثار حمیده و مساعی پسندیده تقدیم داشت. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 440 ).
- مساعی جمیله ؛ کوششهای نیکو. ( ناظم الاطباء ).
- مساعی جمیله ؛ کوششهای نیکو. ( ناظم الاطباء ).
فرهنگ عمید
کوشش ها.
پیشنهاد کاربران
labours
کلمات دیگر: