تدبیر کردن . در صدد اصلاح کاری بر آمدن
چاره راست کردن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
چاره راست کردن. [ رَ / رِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) تدبیر کردن. در صدد اصلاح کاری برآمدن :
چو شیرین دید کایشان راستگویند
به چاره راست کردن چاره جویند.
چو شیرین دید کایشان راستگویند
به چاره راست کردن چاره جویند.
نظامی.
کلمات دیگر: