کنایه از شراب بیکبار خوردن
جام بر سرکشیدن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
جام بر سرکشیدن. [ ب َ س َ ک َ / ک ِ دَ ] ( مص مرکب ) یا جام به سر کشیدن. کنایه از شراب خوردن بیکبار چنانکه از وی چیزی نماند. ( آنندراج ) :
اگر تردامنی جامی به سرکش
خط موجی به هر اندیشه درکش.
بود نامه ای نشأه بخش ادا
که بر سرکشد جام حمد خدا.
اگر تردامنی جامی به سرکش
خط موجی به هر اندیشه درکش.
حکیم زلالی ( از آنندراج ).
|| کنایه از آغاز کردن نامه ای بنام خدا چنانکه در شعر زیر: بود نامه ای نشأه بخش ادا
که بر سرکشد جام حمد خدا.
میرزا محمدعلی ماهر ( ازآنندراج ).
کلمات دیگر: