جغرافی دانان عرب
جالوس
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
جالوس. ( اِخ ) لهجه ای در چالوس.یا معرب کلمه است : و محمدبن زید با سپاه گران بجانب ساری روان شده سیدحسن بجانب جالوس گریخت.( حبیب السیر چ تهران ج 2 ص 343 ). رجوع به چالوس شود.
جالوس. ( اِخ ) جغرافی دانان عرب جزیره ای به این نام در بحر محیط یاد کرده و گفته اند اهالی آن سیاه پوست و لخت و برهنه هستند واز گوشت یکدیگر میخورند و نیز گفته اند این جزیره درجنوب جزیره رامی قرار گرفته و چون گمان میرود که جزیره رامی همان برنئو باشد بنابراین جالوس نیز محتملاهمان جزیره جاوه یا سلب است. ( قاموس الاعلام ترکی ).
جالوس. ( اِخ ) جغرافی دانان عرب جزیره ای به این نام در بحر محیط یاد کرده و گفته اند اهالی آن سیاه پوست و لخت و برهنه هستند واز گوشت یکدیگر میخورند و نیز گفته اند این جزیره درجنوب جزیره رامی قرار گرفته و چون گمان میرود که جزیره رامی همان برنئو باشد بنابراین جالوس نیز محتملاهمان جزیره جاوه یا سلب است. ( قاموس الاعلام ترکی ).
جالوس . (اِخ ) جغرافی دانان عرب جزیره ای به این نام در بحر محیط یاد کرده و گفته اند اهالی آن سیاه پوست و لخت و برهنه هستند واز گوشت یکدیگر میخورند و نیز گفته اند این جزیره درجنوب جزیره ٔ رامی قرار گرفته و چون گمان میرود که جزیره رامی همان برنئو باشد بنابراین جالوس نیز محتملاهمان جزیره جاوه یا سلب است . (قاموس الاعلام ترکی ).
جالوس . (اِخ ) لهجه ای در چالوس .یا معرب کلمه است : و محمدبن زید با سپاه گران بجانب ساری روان شده سیدحسن بجانب جالوس گریخت .(حبیب السیر چ تهران ج 2 ص 343). رجوع به چالوس شود.
کلمات دیگر: