کلمه جو
صفحه اصلی

حالف

فرهنگ فارسی

مکانی باشد در مرز و بوم نفتالی

لغت نامه دهخدا

حالف. [ ل ِ ] ( ع ص ) نعت فاعلی از حلف. سوگندیادکننده. سوگندخورنده.

حالف. [ ل ِ ] ( اِخ ) ( مبادله کردن ) مکانی باشد در مرز و بوم نفتالی ( یوشع 19:33 ) و فاندافلد آنرا بیت لیف دانسته است لکن کلارک گمان میبرد که همان محلی است که به سرسفید مسمی و در جنوب صور واقع است. ( قاموس مقدس ).

حالف . [ ل ِ ] (اِخ ) (مبادله کردن ) مکانی باشد در مرز و بوم نفتالی (یوشع 19:33) و فاندافلد آنرا بیت لیف دانسته است لکن کلارک گمان میبرد که همان محلی است که به سرسفید مسمی و در جنوب صور واقع است . (قاموس مقدس ).


حالف . [ ل ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از حلف . سوگندیادکننده . سوگندخورنده .



کلمات دیگر: