کلمه جو
صفحه اصلی

چارماه

لغت نامه دهخدا

چارماه. ( اِ مرکب ) چهارماه. || کنایه از چهارنعل دست و پای اسب. ( آنندراج ) :
پرماه و پرستاره شود هر زمان زمین
زآن چار شش ستاره که در چارماه اوست.
( از آنندراج ).
- چارماه و چار شش ستاره ؛ کنایه از چهار نعل دست و پای اسب که هر نعلی شش میخ دارد. ( آنندراج ).


کلمات دیگر: