آنکه دومین کس باشد در مهتری و فضیلت مهتر دوم در مهتری مرد بی عقل و رای و رای تباه
ثنیان
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
ثنیان. [ ث ِ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ ثَنی. شتران نر در سال ششم درآمده. ثناء.
ثنیان. [ ث ُ ] ( ع ص ، اِ ) آنکه دومین کس باشد در مهتری و فضیلت. مهتر دوم در مهتری. || مرد بی عقل و بی رای و رای تباه. ج ، ثنیة.
ثنیان. [ ث ِ ] ( اِخ ) نام موضعی که در آنجا غمّان و تغلب و ذبیان و غیرهم بر بنی عذره تاخت آوردند و ظفر نصیب بنی عذره گردید. || نام موضعی است که در آنجا غمّان و تغلب و ذبیان و غیر هم بر بنی زهره ظفر یافتند.
ثنیان. [ ث ُ ] ( ع ص ، اِ ) آنکه دومین کس باشد در مهتری و فضیلت. مهتر دوم در مهتری. || مرد بی عقل و بی رای و رای تباه. ج ، ثنیة.
ثنیان. [ ث ِ ] ( اِخ ) نام موضعی که در آنجا غمّان و تغلب و ذبیان و غیرهم بر بنی عذره تاخت آوردند و ظفر نصیب بنی عذره گردید. || نام موضعی است که در آنجا غمّان و تغلب و ذبیان و غیر هم بر بنی زهره ظفر یافتند.
ثنیان . [ ث ِ ] (اِخ ) نام موضعی که در آنجا غمّان و تغلب و ذبیان و غیرهم بر بنی عذره تاخت آوردند و ظفر نصیب بنی عذره گردید. || نام موضعی است که در آنجا غمّان و تغلب و ذبیان و غیر هم بر بنی زهره ظفر یافتند.
ثنیان . [ ث ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ ثَنی . شتران نر در سال ششم درآمده . ثناء.
ثنیان . [ ث ُ ] (ع ص ، اِ) آنکه دومین کس باشد در مهتری و فضیلت . مهتر دوم در مهتری . || مرد بی عقل و بی رای و رای تباه . ج ، ثنیة.
کلمات دیگر: