کلمه جو
صفحه اصلی

ثماد

فرهنگ فارسی

موضعی است از در دیار بنی تمیم قرب المروت

لغت نامه دهخدا

ثماد. [ ث َ ] ( ع اِ ) ج ِ ثَمَد. ( دهار ).

ثماد. [ ث ِ ] ( ع اِ ) ثَمَد. آب اندک. آب باقی در زمین هموار و سخت یا آبی که در سرما ظاهر گردد و در گرما خشک.

ثماد. [ ث ِ ] ( اِخ ) موضعی است در دیار بنی تمیم قرب المروت. ( مراصد الاطلاع ).

ثماد. [ ث َ ] ( اِخ ) قلعه ای است در یمن در جبل جُحاف. ( مراصد الاطلاع ).

ثماد. [ ث َ ] (اِخ ) قلعه ای است در یمن در جبل جُحاف . (مراصد الاطلاع ).


ثماد. [ ث َ ] (ع اِ) ج ِ ثَمَد. (دهار).


ثماد. [ ث ِ ] (اِخ ) موضعی است در دیار بنی تمیم قرب المروت . (مراصد الاطلاع ).


ثماد. [ ث ِ ] (ع اِ) ثَمَد. آب اندک . آب باقی در زمین هموار و سخت یا آبی که در سرما ظاهر گردد و در گرما خشک .



کلمات دیگر: