کلمه جو
صفحه اصلی

جام کاری کردن

فرهنگ فارسی

آیینه کاری کردن

لغت نامه دهخدا

جام کاری کردن. [ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) آیینه کاری کردن. ( آنندراج ) :
خانه دل را گرامی جام کاری میکند
هر که جامی میدهد امروز یاری میکند.
حسین بیگ گرامی.
|| پیاپی جام شراب کشیدن. ( آنندراج ) :
ورع را در خمار خام کاری
به سر جوشی نکردی جامکاری.
ظهوری.


کلمات دیگر: