کلمه جو
صفحه اصلی

تارش

فرهنگ فارسی

یکی از دو نفر خواجه سرا و دربان اخشوروش است این دو نفر خیال کشتن اخشوروش داشتند و مرد خای کشف این مکیدت را نمود .

لغت نامه دهخدا

تارش. [ رِ ] ( ع ص ) نعت است از ترش. ( منتهی الارب ). || بدخلق. || بخیل. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).

تارش. ( اِخ ) ( سخت ) ( قاموس کتاب مقدس ). یکی از دو نفر خواجه سرا و دربان اخشوروش است. این دو نفر خیال کشتن اخشوروش ( کوروش ) داشتند و مردخای کشف این مکیدت را نمود، ملک را اعلام کرده تا هر دو بدار کشیده شدند. ( کتاب استر 2: 21و 26: 2 ) ( قاموس کتاب مقدس ). رجوع به «تارس » شود.

تارش . (اِخ ) (سخت ) (قاموس کتاب مقدس ). یکی از دو نفر خواجه سرا و دربان اخشوروش است . این دو نفر خیال کشتن اخشوروش (کوروش ) داشتند و مردخای کشف این مکیدت را نمود، ملک را اعلام کرده تا هر دو بدار کشیده شدند. (کتاب استر 2: 21و 26: 2) (قاموس کتاب مقدس ). رجوع به «تارس » شود.


تارش . [ رِ ] (ع ص ) نعت است از ترش . (منتهی الارب ). || بدخلق . || بخیل . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).



کلمات دیگر: