کلمه جو
صفحه اصلی

بابقرانی

لغت نامه دهخدا

بابقرانی. [ ق َ ] ( ص نسبی ) منسوب به بابقران.

بابقرانی. [ ق َ ] ( اِخ ) ابوالحسن احمدبن محمدبن عیسی بابقرانی. وی در عراق از حسین بن اسماعیل محاملی سماع کرد. ( معجم البلدان ذیل بابقران ).

بابقرانی . [ ق َ ] (اِخ ) ابوالحسن احمدبن محمدبن عیسی بابقرانی . وی در عراق از حسین بن اسماعیل محاملی سماع کرد. (معجم البلدان ذیل بابقران ).


بابقرانی . [ ق َ ] (ص نسبی ) منسوب به بابقران .



کلمات دیگر: