کلمه جو
صفحه اصلی

ابراض

لغت نامه دهخدا

ابراض. [ اَ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ بَرض.

ابراض. [ اِ ] ( ع مص ) گیاه گوناگون برآوردن زمین آنگاه که گیاهان را برای خردی و حقیری از یکدیگر باز نتوان شناخت.

ابراض . [ اَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ بَرض .


ابراض . [ اِ ] (ع مص ) گیاه گوناگون برآوردن زمین آنگاه که گیاهان را برای خردی و حقیری از یکدیگر باز نتوان شناخت .



کلمات دیگر: