کلمه جو
صفحه اصلی

بابوک

فرهنگ فارسی

احمق دیوانه

لغت نامه دهخدا

بابوک.( ص ) دیوانه. احمق. || ( اِ ) گل بابونه و لبلاب زمینی و یک قسم گلی که بواسطه گردیش سیب زمینی نیز گویند. ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ شعوری ج 1 ص 171 ).


کلمات دیگر: