( اسم ) تار عنکبوت تاری که از تنک سازد برای خانه ساختن .
تار تنندو
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
تار تنندو. [ رِ ت َ ن َن ْ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) تار عنکبوت. تاری که تارتنک سازد خانه ساختن را :
ز باریکی و سستی هر دو پایم
تو گویی پای من تار تنندوست .
اگر خانه سازم ز تار تنندو.
ز باریکی و سستی هر دو پایم
تو گویی پای من تار تنندوست .
آغاجی ( از آنندراج ).
شود در پناهت چو سد سکندراگر خانه سازم ز تار تنندو.
امیرمعزی.
کلمات دیگر: