لگد
پاستار
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
پاستار. ( اِ مرکب ) لگد. ( فرهنگ رشیدی ) :
چون شدندی چو بیهشان در خواب
پاستاری به پاسبانش زدند.
چون شدندی چو بیهشان در خواب
پاستاری به پاسبانش زدند.
؟ ( از فرهنگ رشیدی ).
و ظاهراً این صورت مصحف پاسپار است. رجوع به پاسپار شود.کلمات دیگر: