کلمه جو
صفحه اصلی

بابین

لغت نامه دهخدا

بابین. [ ب َ ] ( اِخ ) تثنیه باب. موضعی است به بحرین. ( معجم البلدان ) ( مراصدالاطلاع ) ( آنندراج ).

بابین. ( اِخ ) نام عشیره ای از اکراد شهرزور: پس از آنکه بغداد بدست هلاکو افتاد اکراد شهرزور راه فرار پیش گرفتند، جماعتی بمصر رفتند و از آن میان عشیره لاوین و بابین به الجزایر ( شمال آفریقا ) افتادند. ( تاریخ کرد و پیوستگی نژادی و تاریخی او ص 197 از دائرة المعارف اسلام ، ذیل کلمه کرد از ابن خلدون ).

بابین . (اِخ ) نام عشیره ای از اکراد شهرزور: پس از آنکه بغداد بدست هلاکو افتاد اکراد شهرزور راه فرار پیش گرفتند، جماعتی بمصر رفتند و از آن میان عشیره ٔ لاوین و بابین به الجزایر (شمال آفریقا) افتادند. (تاریخ کرد و پیوستگی نژادی و تاریخی او ص 197 از دائرة المعارف اسلام ، ذیل کلمه ٔ کرد از ابن خلدون ).


بابین . [ ب َ ] (اِخ ) تثنیه ٔ باب . موضعی است به بحرین . (معجم البلدان ) (مراصدالاطلاع ) (آنندراج ).



کلمات دیگر: