شگردگر , متخصص فني , ذيفن , کارشناس فني , اهل فن , کاردان
تقنی
عربی به فارسی
فن , اصطلا حات و قواعد فني , فني , صناعت
لغت نامه دهخدا
تقنی. [ ت َ ق َن ْ نی ] ( ع مص ) یخنی نهادن نفقه فاضل برآمده را. یقال : تقنی بنفقة؛ اذا اکتفی فضلت فاضلة فادخرها. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).
تقنی ٔ. [ ت َ ءْ ] ( ع مص ) سخت سرخ گردانیدن. || ریش را سیاه کردن یا به حنا خضاب کردن آنرا. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). رجوع به تقنئة و تقنؤ شود.
تقنی ٔ. [ ت َ ءْ ] ( ع مص ) سخت سرخ گردانیدن. || ریش را سیاه کردن یا به حنا خضاب کردن آنرا. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). رجوع به تقنئة و تقنؤ شود.
تقنی ٔ. [ ت َ ءْ ] (ع مص ) سخت سرخ گردانیدن . || ریش را سیاه کردن یا به حنا خضاب کردن آنرا. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به تقنئة و تقنؤ شود.
تقنی . [ ت َ ق َن ْ نی ] (ع مص ) یخنی نهادن نفقه ٔ فاضل برآمده را. یقال : تقنی بنفقة؛ اذا اکتفی فضلت فاضلة فادخرها. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
کلمات دیگر: