اشنايي باصول فني , فن شناسي , فنون , شگرد شناسي
تقنیه
عربی به فارسی
فرهنگ فارسی
لازم گرفتن چیزی را کاریز کنی کردن
سخت سرخ گردانیدن
لغت نامه دهخدا
( تقنیة ) تقنیة. [ ت َ ی َ ] ( ع مص ) لازم گرفتن چیزی را. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). || کاریزکنی کردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). کندن قنات. ( از اقرب الموارد ).
تقنیة. [ ت َ ی َ ] (ع مص ) لازم گرفتن چیزی را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || کاریزکنی کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). کندن قنات . (از اقرب الموارد).
تقنئة. [ ت َ ن ِ ءَ ] (ع مص ) سخت سرخ گردانیدن . || ریش را سیاه کردن یا به حنا خضاب کردن آن را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
( تقنئة ) تقنئة. [ ت َ ن ِ ءَ ] ( ع مص ) سخت سرخ گردانیدن. || ریش را سیاه کردن یا به حنا خضاب کردن آن را. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ).
کلمات دیگر: