دریای مواج کف انداز
مربد
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
مربد. [ م ِ ب َ ] ( ع اِ ) جای بازداشت شتران و غیر آن. ( منتهی الارب ). جای شتر. ( دستور الاخوان ). جای نشانیدن شتر. ( غیاث اللغات ). محبس شتران. یا چوب یا تنه درختی که در پیش گذارند جلوگیری خروج اشتران را. ج ، مرابد. ( از متن اللغة ). || جائی که خرما درآن خشک کنند. ( غیاث اللغات ). جای خشک کردن خرما و خرمن. ( منتهی الارب ). مربد برای خشکاندن خرما نظیر بیدراست برای گندم. ( از متن اللغة ) ( از اقرب الموارد ).
مربد. [ م ُ رَب ْ ب َ ] ( ع ص ) خاکسترگون. ( منتهی الارب ). ملمع به سیاهی و سفیدی. ( از متن اللغة ) ( از اقرب الموارد ).
مربد. [ م ُ رَب ْ ب َ ] ( ع ص ) خاکسترگون. ( منتهی الارب ). ملمع به سیاهی و سفیدی. ( از متن اللغة ) ( از اقرب الموارد ).
مربد. [ م ِ ب َ ] (ع اِ) جای بازداشت شتران و غیر آن . (منتهی الارب ). جای شتر. (دستور الاخوان ). جای نشانیدن شتر. (غیاث اللغات ). محبس شتران . یا چوب یا تنه ٔ درختی که در پیش گذارند جلوگیری خروج اشتران را. ج ، مرابد. (از متن اللغة). || جائی که خرما درآن خشک کنند. (غیاث اللغات ). جای خشک کردن خرما و خرمن . (منتهی الارب ). مربد برای خشکاندن خرما نظیر بیدراست برای گندم . (از متن اللغة) (از اقرب الموارد).
مربد. [ م ُ رَب ْ ب َ ] (ع ص ) خاکسترگون . (منتهی الارب ). ملمع به سیاهی و سفیدی . (از متن اللغة) (از اقرب الموارد).
کلمات دیگر: