۱ - امردی مخنثی . ۲ - فضیحت رسوایی
کون پارگی
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
کون پارگی. [ رَ / رِ ] ( حامص مرکب ) کون دادن. ( از آنندراج ). مخنثی. ( ناظم الاطباء ). امردی. مخنثی. ( فرهنگ فارسی معین ) :
زخمی که بر آن جفته سیم اندام است
شق القمر معجز کون پارگی است.
زخمی که بر آن جفته سیم اندام است
شق القمر معجز کون پارگی است.
علی قلی بیک ترکمان ( از آنندراج ).
|| فضیحت. رسوایی. ( از ناظم الاطباء ) ( فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کون پاره شود.کلمات دیگر: