کلمه جو
صفحه اصلی

کدکد

لغت نامه دهخدا

کدکد. [ ک ُ ک ُ ] (اِ) ورمی است صلب که اندر پلک تولد کند و بدان ماند که دملی خواهد بود یا هست و عامه آن را کُدکُد گویند و دمل نیز گویند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ) (از بحرالجواهر).


کدکد. [ ک ُ ک ُ ] ( اِ ) ورمی است صلب که اندر پلک تولد کند و بدان ماند که دملی خواهد بود یا هست و عامه آن را کُدکُد گویند و دمل نیز گویند. ( ذخیره خوارزمشاهی ) ( از بحرالجواهر ).

کدکد. [ ک َ ک َ ] ( اِ صوت ) کلمه ای که بز را بدان نوازند. ( فرهنگ فارسی معین ) :
زانکه دیریست تا مثل زده اند
نشود بز به کدکدی فربه.
ابن یمین ( از فرهنگ فارسی معین ).

کدکد. [ ک َ ک َ ] (اِ صوت ) کلمه ای که بز را بدان نوازند. (فرهنگ فارسی معین ) :
زانکه دیریست تا مثل زده اند
نشود بز به کدکدی فربه .

ابن یمین (از فرهنگ فارسی معین ).




کلمات دیگر: