( مصدر ) ۲- فرو رفتن ( در اندیشه و مانند آن ) : نیامد بلنگر ( پادشاه زنگبار ) که پژمرده بود باندیشه لنگر فرو بروده بود . ( نظامی لغ. )
لنگر فرو بردن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
لنگر فروبردن. [ ل َ گ َ ف ُ ب ُ دَ ] ( مص مرکب ) لنگر انداختن. || عمیق شدن :
نیامد پلنگر که پژمرده بود
به اندیشه لنگر فروبرده بود.
نیامد پلنگر که پژمرده بود
به اندیشه لنگر فروبرده بود.
نظامی.
کلمات دیگر: