کلمه جو
صفحه اصلی

ویدیدن

لغت نامه دهخدا

ویدیدن. [ وَ دی دَ / وِ دی دَ ] ( مص ) گم شدن و ناپدید گشتن. || نقصان کردن. || چاره و علاج جستن. ( برهان ). چاره جستن. ( آنندراج ) ( انجمن آرا ). اصل آن وادیدن به معنی تحقیق کردن بوده است. ( انجمن آرا ). رجوع به وید و ویدا و ویدن شود.

ویدیدن. [ دی دَ ] ( مص ) چاره جستن. علاج کردن. ( فرهنگ فارسی معین ). رجوع به مدخل قبل شود.

ویدیدن . [ دی دَ ] (مص ) چاره جستن . علاج کردن . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به مدخل قبل شود.


ویدیدن . [ وَ دی دَ / وِ دی دَ ] (مص ) گم شدن و ناپدید گشتن . || نقصان کردن . || چاره و علاج جستن . (برهان ). چاره جستن . (آنندراج ) (انجمن آرا). اصل آن وادیدن به معنی تحقیق کردن بوده است . (انجمن آرا). رجوع به وید و ویدا و ویدن شود.



کلمات دیگر: