کلمه جو
صفحه اصلی

نبار

فرهنگ فارسی

زبان آور فصیح .

لغت نامه دهخدا

نبار. [ ن ِ ] ( ع اِ ) انبار. ج ِ نِبْر. ( المنجد ). رجوع به نبر و نیز رجوع به اَنبار ( ع اِ ) شود.

نبار. [ ن َب ْ با ] ( ع ص ) زبان آور. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). فصیح. ( اقرب الموارد ) ( مهذب الاسماء ). فصیح در کلام. ( از معجم متن اللغة ): رجل نبار بالکلام ؛ ای فصیح. ( اقرب الموارد ) ( المنجد ). || سخت بانگ. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). سخت بانگ کننده. ( ناظم الاطباء ). || فریادکننده. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). صیاح. ( معجم متن اللغة ) ( اقرب الموارد ) ( المنجد ).

نبار. [ ن َب ْ با ] (ع ص ) زبان آور. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). فصیح . (اقرب الموارد) (مهذب الاسماء). فصیح در کلام . (از معجم متن اللغة): رجل نبار بالکلام ؛ ای فصیح . (اقرب الموارد) (المنجد). || سخت بانگ . (منتهی الارب ) (آنندراج ). سخت بانگ کننده . (ناظم الاطباء). || فریادکننده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). صیاح . (معجم متن اللغة) (اقرب الموارد) (المنجد).


نبار. [ ن ِ ] (ع اِ) انبار. ج ِ نِبْر. (المنجد). رجوع به نبر و نیز رجوع به اَنبار (ع اِ) شود.



کلمات دیگر: