کلمه جو
صفحه اصلی

وکال

لغت نامه دهخدا

وکال. [ وَ / وِ ] ( ع اِمص ) سستی و کاهلی. ( منتهی الارب ). کندی و بلادت و ضعف. ( اقرب الموارد ). گویند: دابة فیها وکال. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).

وکال. [ وِ ] ( ع مص ) مواکلة. به دیگری کار گذاشتن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). واگذار کردن بعضی به بعض دیگر کار را. ( اقرب الموارد ). || اعتماد کردن. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ). || بد و سست رفتن ستور. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ).

وکال . [ وَ / وِ ] (ع اِمص ) سستی و کاهلی . (منتهی الارب ). کندی و بلادت و ضعف . (اقرب الموارد). گویند: دابة فیها وکال . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).


وکال . [ وِ ] (ع مص ) مواکلة. به دیگری کار گذاشتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). واگذار کردن بعضی به بعض دیگر کار را. (اقرب الموارد). || اعتماد کردن . (آنندراج ) (منتهی الارب ). || بد و سست رفتن ستور. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد).



کلمات دیگر: