کلمه جو
صفحه اصلی

جمع و جور کردن

فارسی به انگلیسی

compose, rally, scrape

مترادف و متضاد

downgrade (فعل)
کم ارزش کردن، جمع و جور کردن، دست کم گرفتن

پیشنهاد کاربران

مرتب کردن

Compact

به جمع و جور افتادن ؛ جمع و جور کردن.

خود را جمع و جور کردن: باز از پریشانی بیرون آمدن، دوباره به حالت عادی برگشتن، بر اوضاع مسلط شدن


کلمات دیگر: