رنگ امیزی کردن
فارسی به انگلیسی
مترادف و متضاد
کج خلقی کردن، جویدن، ساییده شدن، جور بجور کردن، گلابتون دوزی کردن، اخم کردن، پوست را بردن، وهوی های کردن، رنگ امیزی کردن
ادعا کردن، اندوختن، رنگ امیزی کردن، ذخیره کردن
رنگ امیزی کردن، تذهیب کردن، مصور کردن، اب رنگ زدن
کلمات دیگر: