کلمه جو
صفحه اصلی

واچک

لغت نامه دهخدا

واچک . [ چ َ ] (اِ) به زبان پهلوی یعنی سخن و گویا با «واج » همریشه باشد: واچک چند آذرپادمهر اسپندان یعنی سخنانی چند از آذرپاد مهراسپندان نام رساله ای است متضمن ادعیه ای که هنگام مرگ بر زبان آرند و منسوب است به آذرپاد مهر اسپندان که از مشهورترین موبدان عهد ساسانی و از مقدسان زردشتی است و در سنت مزدیسنان معجزات و کراماتی برای او قائل شده اند. این رساله دارای 1290 کلمه است . (از خرده اوستا ص 30 و 40).


واچک . [ چ َ ] (اِخ ) یکی از رودهای مازندران که از دامنه های شمالی البرز سرچشمه می گیرد. این رود و سایر رودهای مشابه آن موقع خشکی هوابسیار کم عمقند ولی در فصل آب شدن برفها ممکن است ناگاه به وضع خطرناکی درآیند. (مازندران و استرآباد رابینو، ص 24). از واچک راه باریکی هست به گلیجان که محله ٔ عمده ٔ بلوکی به همان نام است . بعد از واچک فیکارود است که تاریک محله در طرف راست آن واقع است . (ترجمه ٔ سفرنامه ٔ مازندران و استراباد رابینو ص 41).


واچک. [ چ َ ] ( اِ ) به زبان پهلوی یعنی سخن و گویا با «واج » همریشه باشد: واچک چند آذرپادمهر اسپندان یعنی سخنانی چند از آذرپاد مهراسپندان نام رساله ای است متضمن ادعیه ای که هنگام مرگ بر زبان آرند و منسوب است به آذرپاد مهر اسپندان که از مشهورترین موبدان عهد ساسانی و از مقدسان زردشتی است و در سنت مزدیسنان معجزات و کراماتی برای او قائل شده اند. این رساله دارای 1290 کلمه است. ( از خرده اوستا ص 30 و 40 ).

واچک. [ چ َ ] ( اِخ ) یکی از رودهای مازندران که از دامنه های شمالی البرز سرچشمه می گیرد. این رود و سایر رودهای مشابه آن موقع خشکی هوابسیار کم عمقند ولی در فصل آب شدن برفها ممکن است ناگاه به وضع خطرناکی درآیند. ( مازندران و استرآباد رابینو، ص 24 ). از واچک راه باریکی هست به گلیجان که محله عمده بلوکی به همان نام است. بعد از واچک فیکارود است که تاریک محله در طرف راست آن واقع است. ( ترجمه سفرنامه مازندران و استراباد رابینو ص 41 ).

دانشنامه عمومی

واچک، روستایی است از توابع بخش مرکزی شهرستان تنکابن در استان مازندران ایران.
این روستا در دهستان گلیجان قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۶۳۲ نفر (۱۸۹خانوار) بوده است.

گویش مازنی

/vaachak/ از توابع تنکابن

از توابع تنکابن



کلمات دیگر: