کلمه جو
صفحه اصلی

بلاته

لغت نامه دهخدا

( بلاتة ) بلاتة. [ ب َ ت َ ] ( ع مص ) بسیار خاموش و عاقل گردیدن. ( از ناظم الاطباء ). || فصیح شدن. ( از ذیل اقرب الموارد از قاموس ). || سوگند خوردن. ( از ذیل اقرب الموارد از لسان ).

بلاتة. [ ب َ ت َ ] (ع مص ) بسیار خاموش و عاقل گردیدن . (از ناظم الاطباء). || فصیح شدن . (از ذیل اقرب الموارد از قاموس ). || سوگند خوردن . (از ذیل اقرب الموارد از لسان ).


گویش مازنی

/belaate/ رنگ و رو باخته

رنگ و رو باخته



کلمات دیگر: