(تِ ) [ ع . تمشاء ] (مص ل . ) راه رفتن .
تمشا
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
تمشا. [ ] ( اِخ ) توشا. شحنه بخارا ازجانب مغول. رجوع به جهانگشای جوینی ص 83 و 87 شود.
گویش مازنی
/temshaa/ تماشا – تماشا کردن - به نمایش نیز گفته شود
۱تماشا – تماشا کردن ۲به نمایش نیز گفته شود
کلمات دیگر: