زنده گر. [ زِ دَ / دِ گ َ ] ( ص مرکب ) زنده کن. ( آنندراج ).زنده کننده. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) :
آن زنده یکی را و دو را کرد به معجز
وین زنده گر جان همه خلق جهانست.
بدم عیسی که زنده گر است.
آن زنده یکی را و دو را کرد به معجز
وین زنده گر جان همه خلق جهانست.
منوچهری ( یادداشت ایضاً ).
به کف موسی کلیم کریم بدم عیسی که زنده گر است.
انوری ( از آنندراج ).
رجوع به زنده کن شود.