کلمه جو
صفحه اصلی

حزامه

لغت نامه دهخدا

( حزامة ) حزامة. [ ح َ م َ ] ( ع مص ) حَزم. حُزومت. هوشیاری. ( دهار ). هشیار شدن. ( تاج المصادربیهقی ). هوشیار و آگاه شدن در کار. ( منتهی الارب ).

حزامة. [ ح َ م َ ] (ع مص ) حَزم . حُزومت . هوشیاری . (دهار). هشیار شدن . (تاج المصادربیهقی ). هوشیار و آگاه شدن در کار. (منتهی الارب ).



کلمات دیگر: