کلمه جو
صفحه اصلی

زناسوج

لغت نامه دهخدا

زناسوج. [ ] ( اِخ ) دهی از دهستان رودبار است که در بخش معلم کلایه شهرستان قزوین واقع است و 227 تن سکنه دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1 ).

دانشنامه عمومی

مختصات: ۳۶°۲۵′۴۹″ شمالی ۵۰°۱۱′۱۶″ شرقی / ۳۶٫۴۳۰۲۸°شمالی ۵۰٫۱۸۷۷۸°شرقی / 36.43028; 50.18778زناسوج یکی از روستاهای استان قزوین است که در چند دهه گذشته جمعیت ان به ۲۵۰ نفر نیز می رسیده است اما اکنون با توجه به گسترش شهرنشینی اکثر ساکنان ان به استان های تهران و قزوین مهاجرت کرده و در همان جا نیز ساکن شده اند.زناسوج اکنون به یک روستای پراکنده تبدیل شده و زمین های کشاورزیشان در بین خانه هایی که به تازگی ساخته شده قرار دارد.
شهرستان قزوین
زبان این روستا مراغی که از گویش های زبان تاتی است، می باشد.
در دهه گذشته کشاورزی تبدیل به شغل دوم اهالی زناسوج شده و محصولات کشاورزی آنان گیلاس، آلبالو، گردو، انگور و ... می باشد؛ و در گذشته به کاشت نخود، لوبیا، عدس، گندم و... مشغول بوده اندنام ان به تبعیت از کار بیش از حد زنان روستا زناسوج بوده است و در مقطعی از زمان به علت حادثه ای که برای عده ای از مهمانان (سربازان متجاوز روسیه) رخ داده است به مهمان سوز تغییر نام داد.
این حادثه زمانی رخ داد که سربازان قشون روسیه اسب های خود را در چراگاهی سر سبز که در نزدیکی ده می باشد در منطقهٔ به نام چادرگاه آورده بودند و شب هنگام جهت بازدید به ده می روند و هنگام صرف شام ان ها را داخل اتاق بزرگی که در داخل ده بوده و برای پذیرایی از مهمان ها تدارک دیده شده بوده محبوس می کنند و اتاق را به آتش می کشند.از بزرگان این روستا می شود به افرادی چون حاج یوسف جوکار و علی محمد قدمی وتنی چند نام برد. شامل صحراهایی با نام پسگوران. گل و بنه، آب زندگانی، قصبه و جالیز است. فرهنگ و پیشینه این روستا در میان روستاهای اطراف بی نظیر است و نمی توان مانند آن را یافت.


کلمات دیگر: